کرامات شهدا
» فضيلت ماه مبارك رمضان
» ولادت با سعادت حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان مبارک باد.
» حدیث امام علی(ع)
» از هجر تو طبیعت ما گریه می کند.
» اربعين حسيني تسليت
» شعر استقبال از ماه محرم
» مطالب بسیار زیبا در مورد شبهای قدر
» ولادت امام حسن مجتبی
» سلام
» نوروز امسال ... منم در سفره دارم هفت سين را ...
» گزارش يادواره شهدا منطقه ملی راه،بهزاد شهر،زویه در مسجد انبیا ملی راه اهواز
» آغاز امامت حجت ابن الحسن (عج) مهدی صاحب الزمان بر شما مبارک باد
» آيا ما به قولمان عمل كرده ايم؟
» دستي ز غيب قافيه را كربلا گذاشت
» باز هم هر روز عاشورا و هر جا کربلا
درباره ما

به وبلاگ مسجد انبیا ملی راه اهواز خوش آمدید. كانون فرهنگي هنري شهيد سيد فخرالدين طباطبايي خوش آمد ميگويد.
نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر امکانات
تدبر در قرآن
آیه قرآن
ساعت
ساعت فلش مذهبی
پیوندهای وبگاه
» هیات رهپویان وصال بهبهان
» امام رضا
» تور چین
» تور گرجستان
» تور کربلا
» اشک منتظر
» کیت اگزوز
» زنون قوی
» چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مسجد انبیا ملی راه اهواز و آدرس masjedeanbia.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار بعد از تایید ما در سایت ما قرار میگیرد.





آرشیو مطالب
موضوعات مطالب
برچسب‌ها

کرامات شهدا
+ نویسنده منتظر . مشتاق در سه شنبه 22 فروردين 1391 |

بگو عاشق نیستیم :

- انگار از آسمان آتش می بارید. به شهید غلامی گقتم: «گروه را مرخص کنیم تا اوایل پاییز که هوا خنک تر می شود، برگردیم»
گفت: «بگو عاشق نیستیم.» گفتم:«علی آقا!!! هوا خیلی گرم است. نمی شود تکان خورد.»
گفت: «وقتی هواگرم است و تو می سوزی، مادر شهیدی که فرزندش در این بیایان افتاده است، دلش می شکند و     می گوید: خدایا بچه ام در این گرما کجا افتاده است؟ همین دل شکستگی به تو کمک می کند تا به شهید برسی.»
نتوانستم حرف دیگری بزنم. گوشی را گذاشتم، برگشتم و گفتم:«بچه ها،اگر از گرما بی جان هم شویم، باید جستجو را ادامه دهیم.» پس از نماز ظهر کار را شروع کردیم. تا ساعت نه صبح هر چه آب داشتیم، تمام شد. بالای ارتفاع 175شرهانی، چشم هایمان از گرما دیگر جایی درا نمی دید. به التماس نالیدیم: خدایا تو را به دل شکسته مادران شهید...
در کف شیار چیزی برق زد پلاک بود...
کرامت شهدا :
خبر را که شنیدیم٬ خودمان را رساندیم٬ اما آن ها استخوان های یک حیوان بود. گفتند اینجا خطرناک است و بیشتر منافقان در کمین هستند٬ باید زود برگردیم.
آمبولانسی داشتیم که هر روز سرویس و مجهز می شد. سابقه نداشت خراب شود. در راه برگشت ٬ در یک سرپایینی٬ ماشین خاموش شد!!! بچه ها فکر کردند شوخی می کنم٬ اما هرچه استارت زدم٬ ماشین روشن نشد. چند متخصص از تعمیرگاه ارتش آمدند. اما فایده ای نداشت.
بالاخره تصمیم بر آن شد که یک تانکر آب بیاید و ماشین رو بوکسل کند که تا شب نشده برگردیم. تانکر آمد. اما وقتی به آمبولانس وصل شد٬گاز که می داد٬خاموش می شد! گفتم: «ماشین روشن نمی شود٬ بعداً می آییم آن را می بریم. اگر اینجا خطرناک است٬د یگر نمی مانیم.»
ماشین را قفل کردیم و برگشتیم. فردا پس از خواندن نماز صبح به سراغ ماشین رفتم. تک و تنها توی حال خودم بودم که رسیدم به مکانی که صخره مانند بود. دقیقاً رو به روی جایی که ماشین خراب شده بود٬ تعدادی پلاک و یک مشت استخوان افتاده بود. هفت شهید بودند بچه ها را خبر کردم و جنازه ها را داخل ماشین گذاشتیم.
با بچه های ارتش خداحافظی کردم و به طرف ماشین رفتم. فکر کردند٬ من فراموش کرده ام ماشین خراب است. خندیدند. اما ماشین٬ با استارت اول روشن شد...
هفت پلاک و یک مشت استخوان:
رفیعی با دست های خونی وارد سنگر شد. رنگم پرید. فکر کردم بلایی سر حمزوی آمده. از سنگر بیرون پریدم، دیدم او هم دستش خونی است.پرسیدم چی شده؟ گفتن برو عقب ماشین روا نگاه کن.
دیدم یه گونی عقب ماشینه. داخل گونی یه شهید بود که سر و پا نداشت، پیراهنی سفید تنش بود و دکمه یقه رو تا آخر بسته بود. بچه ها گفتن:"برای شستشوی بیل مکانیکی، جایی رو کندیم تا به آب برسیم. آب که زلال شد، دیدیم یک تکه لباس از زیر خاک بیرونه. کندیم تا به پیکر سالم شهید رسیدیم. خون تازه از حلقومش بیرون میزد! ما برای شستشوی بیل جایی رو انتخاب کرده بودیم که یقین داشتیم هیچ شهیدی اونجا نیست! اصلا اونجا اثری جنگ و خاکریز نبود."
دور تا دور منطقه را جست و جو کردیم، تا شاید شهید دیگه ای پیدا کنیم؛ اما خبری نبود.خیلی وقتا خود شهدا به میدان می آمدن تا پیداشون کنیم.رادیو روشن بود، گوینده از تشییع یک هزار شهید بر روی دست مردم تهران خبر می داد. شاید مادر این شهید، با دیدن تابوت های شهدا از خدا پسرش را خواسته بود و همان ساعت...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: کرامات شهدا , خاطرات شهدا , شهید , شهادت,
التماس دعا فراوان داريم...