فرق فقير و ثروتمند
+ نویسنده منتظر . مشتاق در پنج شنبه 7 بهمن 1389
|
روزی یک مرد ثروتمند ، پسر بچه ی کوچکش را به یک دِه برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند ، چقدر فقیرهستند. آن دو یک شبانه روز در خانه ی محقر یک روستایی مهمان بودند .
در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود
پسر پاسخ داد:عالی بود پدر!
پدر پرسید:آیا به زندگی آنها توجه کردی ؟
پسر پاسخ داد:بله پدر!
و پدر پرسید :چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم وآنها چهار تا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد
ما در حیاطمان ، فانوسهای تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود ، اما باغ آنها بی انتهاست!
با شنیدن حرفای پسر ، زبان مرد بند آمده بود. پسر بچه اضافه کرد: متشکرم پدر ، تو به من نشان دادي که ما چقدر فقیر هستیم!...
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: لحظه ای برای درنگ,